|
1 بهمن 1391برچسب:, :: 3:53 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت. پرسیدند :چه می کنی ؟پاسخ داد :در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش می ریزم .... گفتند :حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد گفت :شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،اما آن هنگام که خداوند می پرسد:زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟ پاسخ میدم :هر آنچه از من بر می آمد.
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |