love
بهترین مطالب عاشقانه
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
عاشقانه
عاشقانه
موس بیسیم شیشه ای

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان love و آدرس barzanlove.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.











Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 12111
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
بارزان عمری

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 3:53 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
 

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت.

پرسیدند :چه می کنی ؟پاسخ داد :در این نزدیکی چشمه آبی هست و من

مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش می ریزم ....

گفتند :حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب

فایده ای ندارد گفت :شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،اما آن هنگام که خداوند

می پرسد:زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟

پاسخ میدم :هر آنچه از من بر می آمد.

 

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 3:53 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
 

 

    سلام بچه هــا

 

     امروز تــــولد وبمه ، وب یکساله شــــــد

 

    ::::وبـــــــــ خوشملم تولدت مبارک::::

 

 

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 3:53 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
 

ایـن روزا خـیلی تـنهامـــــ خـیلی داغـونمـــــــ

هسـت کـسی کـه مـثل مـن دلـــش

 نـه بـــــرای کـسی

 نـه بــــرای عـشقی

  نـه بــــرای جــــایی

  نـه بـــرای چیزی!

 بـلکه دلش برای خــودش تنگــــ شدهـ

بـــــرای خــود خــــودش!؟

 

 delam%20baraye%20khodam%20%5BAloneBoy.com%5D%20tang%20shode دلم برای خودم تنگ شده

 

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 3:53 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
 

 

۱- در صورتیکه حرکت نقطه متحرک را تعقیب کنید تنها یک رنگ را می بینید – صورتی

۲- حالا لحظاتی به علامت + که در وسط دایره قرار دارد خیره شوید . نقطه متحرک را پس از

لحظاتی به رنگ سبز خواهید دید.

۳- حالا زمان بیشتری را بر روی علامت + تمرکز کنید پس از لحظاتی نقاط صورتی آهسته

آهسته ناپدید خواهد شد.

....

نتیجه :

عجیب اینجاست که هیچ نقطه سبزی در این عکس در کار نیست

و در واقع نقاط صورتی نیز ناپدید نمی شوند.

این دلیل محکمی است که بدانیم ما همیشه دنیای خارج را آنگونه که هست نمی بینیم  ……

 

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ،

نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ...

صدایت را می شنوم ...

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم،

هر جا که باشی...

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری

عاشقانه.عشقولانه.عشق.رویایی

قسمت ۱۷
مريم قرار بود براي عيد بره مشهد .بهش گفته بودم از امام رضا بخواد و برام دعا كنه كه اگر صلاحه من و X همديگر و ببينيم . بالاخره عيد سال 1389 اومد و ما همديگر ديديم .تابه حال از توچشماي هيچ كسي اينقدر حرف نخوده بود. نيازي به لبامون نبود . چشمامون همه چيز مي گفت . همش اصرار ميكرد منو ببوسه . وقتي داشتم بر ميگشتم . بي تاب بود . مي گفت دوست داره صداي منو بشنوه . هنوز پيامك هاشو دارم . از اون موقعه تازه باهم بهتر شديم .

تا از اون موقعه بود كه كم كم فهميدم عشق يعني چي . هر چند كه باز هم به خاطر حرفاي نيلوفر بين من و اون اختلاف بود . روزها رفتند تا اينكه ارديبهشت شد X دفترچه علمي كاربردي گرفته بود . قبولم شده بود . البته فكر كنم شايد نيلوفر باعث شده بود كه اون ثبت نام اوليه انجام بده . مطمئن نيستم . چون هرگز نپرسيدم . بالاخره با كلي اصرار رفت دانشگاه ثبتنام كرد . انگار تازه فهميده بودم خدا براي چي منو سر راه اين پسر گذشت . انگار بايد خيلي از چيزها تغيير ميدادم . واقعا الهام خداست . البته خودش دوست داشت تغيير كنه . دعاي خير مادر ش بود . اون خوب بود و من واقعا ازش راضيم . اون همه چيز منه . اما آرامشي نداشتم . تا اينكه درسم تموم شد. يعني كارداني گرفتم . تابستون رفتم تهران اما بخاطر درسام و امتحان كارشناسي مجبور شدم زود برگردم تهران بودم باهم رفتيم نهار خورديم . همديگه بوسيديم .بغل كرديم . حالا ديگه اون همه چيز من بود . تا بعد از ظهر باهم بوديم . منورسوند خونه خاله و خودش رفت خونه . بعدش زنگ زد به من و گريه كرد . مي گفت دوستت دارم . تا حالا كسي اين جوري دوست نداشتم .فكر كنم براش سخت بود قبل كنه كه عاشق شده .هنوزم كه هنوزه وقتي منو مي بينه گريه مي كنه . حتي وقتي اونجاست و دلش ميگيره . منم دلم ميگيره ولي سعي ميكنم جلوي X چيزي نشون ندم .

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری

عاشقانه.عشقولانه.عشق.رویایی

قسمت ۱۸

 اول مهر اومد پيشم و تازه همون موقعه بود كه فهميدم خدا نه تنها همه حرف هاي من رو شنيده ، بلكه تك تك براورده كرده بود. فهميدم كه اون لحظه هايي كه با تمام وجودم احساس تنهايي ميكردم خدا همه چيز و شنيد و به بهترين صورت سامان داد.خدايا شكرت . ديگه مطمئن بودم كه مال منه و كسي به نام نيلوفر در زندگيش نيست . البته آخر كار اون دختر چيزي جز رسوايي نبود . مشروط شدن . حتي دزدي كردن . ديگه شهره عام و خاص بود . ديگه هيچكي حتي جواب سلامشو نميداد . يه روز به من گفت تو نفرينم كردي ولي من بهش گفتم نفرينت نكردم فقط به خدا گفتم : تو واقعا بهتر از هر كسي مي دوني خودت به همه ما اندازه قلبمون ببخش. بهش گفتم با دورغ به جايي نميرسي . ماه رمضان سال 1389 از خدا خواستم اگر رفتني و ميخواد كه X ازم بگيره زودتر بگيره و عذابم نده . خواستم اگر ميخواد بگيرتش زودتر بگيره تا ديگه بيشتر از اين بهش وابسته نشم . گفتم خدايا اون همه چيز منه . به من ببخشش . آخه قبلا از خدايا خواسته بودم تا يكبار ديگه به من فرصت بده. اونو به من امانت بده . تا جبران كنم گذشته ها .گفتم اگر ميخواي بگيريش و داغ اونو روي دلم بزاري زودتر ببرش.
رفتم براي كارشناسي اما حالا يه چيز ديگه بود و اون پول تلفن هايي بود كه X ميداد. سخت بود اما بالاخره سيمكارت دائمي خودشو خاموش كرد . حالا ديگه قلبم آرومه كه شمارشو كسي نداره . نه سارا و نه نيلوفر و حتي خيلي هاي ديگه . بعد از اينكه X اومد پيشم . با هم رفيتم دانشگاه قبليم تا پرونده تحصيلي خودمو بگيرم كه اتفاقي نيلوفر ديديم . X ديديش . شايد خدا مي خواست . و قتي برگشت با مادرش حرف زد . اما بعد مادرش فهميد كه ما باهم حرف ميزنيم و مخالفت كرد .پيشنهادهاي زيادي از طرف خانواده X براي ازدواج بهش شد . سخته . شنيدن اين حرفا . خيلي سخت. اينكه ندوني فردا چشم باز مكيني كنارت هست يانه . اينكه بخواي به زور به خودت بقبولوني كه قرار بود خدا فقط يه فرصت براي جبران بده . همين بنابراين حق نداري شكايت كني. شايد خدا اون سخت داد تا تحمل سختي رفتنش داشته باشم . هميشه به خدا ميگم : من با غم نبودنش چيكار كنم . چه جوري تحمل كنم .اما بعد يادم مياد كه خدا وقتي درد و ميده ، درمانشم ميده .

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
عاشقانه.خاص.رویایی

قسمت ۱۹

امشبم يكي از اون شبهاست . مادر X براش يه دختر انتخاب كرده . نمي دونم چرا مثل مرگ مي مونه . هرگز نداشتم X احساس كنه رقيبي داره . مي خوام با خيال راحت و با كمال آرامش تا اخرين لحظه پيشم باشه . خدايا خوشبختش كن . دختره چشماش روشنه . آخه X از دخترا چشم روشن خوشش مياد . ولي من چشمام تيره است . خدايا بحق اين ماه عزيز تكليفم روشن كن . خدايا خلاصم كن . خدايا چرا اينقدر خوردم ميكني . به كي بدي كردم . ديگه امتحانم نكن . ميترسم از امتحانت سربلند بيرون نيام . خدايا دلم شكسته . خدايا دلشون نشكن . اما بهشون بفهمون زود قضاوت كردن يعني چي . خدايا براي تو كردم . از من قبولش كن . خدايا اگه به تو پسارمش با اين دل تنگم چيكار كنم . كجا ببرمش . كجا ببرمش تا اروم بشه. اين غمم پيش كي ببرم . به كي بگم تا سرزنشم نكنه . خدايا حالا مي فهمم چرا اول ازم گرفتيش و بعد داديش . داشتي منو براي يه غم بزرگ تر آماده ميكردي . خدايا اين قلب پر از غمو كجا ببرم . اگه شمارشو عوض كنه . من دلم به چي خوش كنم . اگر دلم تنگ شد . گرفت ازكجا پيداش كنم .
حالا ناراحت نيستم از هيچي . شايد بگين من ديوانه ام اما لذت و آرامشي كه از حضورش دارم به هيچ چيزي نميدم . ميدونم شايد نهايت تا يكسال ديگه پيشم باشه (حتي كمتر از يك سال ) اما از خدا خواستم كمكم كنه از امتحانش سر بلند بيرون بيام . گفتم خدايا بذار اونقدر پيشش باشم تا خيالم راحت بشه به همه آرزوهاش رسيده . گفتم اگر من مانعي براي رسيدن به موفقيعتش هستم خدايا منو از سر راهش بردار. خدايا ... نميدونم نبودنشو چه جوري تحمل كنم . اگر صبح ها يا شبها صداشو نشنوم خوابم نميبره . همه وجودمه . همه هستي من . ديگه بهش ميگم دوستت دارم . چون ميدونم اگر دفعه پيش از دستش دادم مال اين بود كه خشك بودم . از خدا به خاطر لطفي داشت به خاطر همه معجزه هاش ممنونم . درساهاي بزرگي تو اين ماجرا هاي گرفتم . اما تلخي فرصت كوتاه من براي داشتن اون خيلي وقت ها لذت حضورش از من ميگيره . خيلي اذيتش كردم و ميكنم . با حرفام اما اون هميشه با بزرگواري كوتاه مياد . ممنونم از اينكه حرفام خوندين

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
قلب.قلب های زیبا.رویایی

به من تکیه کن !

من تمام هستی ام را دامنی می کنم تا تو سرت را بر آن نهی !

تمام روحم را آغوشی می سازم تا تو در آن از هراس بیاسایی !

تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم ، دستی می کنم تا چهره و موهایت را

نوازش کند!

تمام بودن خود را زانویی می کنم تا بر آن به خواب روی!

خود را ، تمام خود را به تو می سپارم تا هر چه بخواهی از ان بیاشامی ، از آن بر

گیری ،هر چه بخواهی از ان بسازی، هر گونه بخواهی باشم !

از این لحظه مرا داشته باش !

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
عاشقانه.عشقولانه.عشق.رویایی

عشق من...

اگه یار من تو باشی کسی رو دیگه نمی خوام

کاش همه کسم تو باشی من فقط همینو می خوام

دوست دارم که توی عشقت بسوزم تا که فنا شم

دوست دارم که با تو باشم اسیر دو تا چشات شم

دوست دارم که زندگـیـمـو بریـزم بـه زیـر پـاهات

دوست دارم کـه بـا نگـــاهت عـقـلمـو بـدی تو بـر بـاد

از همـون روزی کـه قلـبم اسیر و دربـه درت شـد

فهـمیـدم دل خرابـم عاشـق صـداقـتت شـد

تـو با ایـن هـمه بـزرگـی دل ما رو نشـکسـتـی

تـو بـا ایـن هـمه خـاطرخـواه اومـدی با مـا نشـستی

همه ی زندگی مـن فـدای یـه تـار مـوهات

هـمه ی عـشـقم تو هـستی تـوی ایـن دنـیا زیبا

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
عاشقانه.عشقولانه.عشق.رویایی

قسم خوردم که پا به پای تو مسیر جاده عشق را بپویم

اما جاده عشق همراهی نمی کند

قسم خوردم که همراه تو آرامش دریای عشق را حس کنم

اما دریای عشق سرابی بیش نبود

قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقی جز تو در قلبم نباشد

اما حس می کنم تو عشقم را فراموش کرده ای

قسم خوردم تنها امید قلب بیقرارم ، نگاه چشمهای مهربانت باشد

اما تو نگاه زیبایت را از من دیوانه پنهان می کنی

قسم خوردم تا آخرین نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم

اما می دانم که تو دیگر دوستم نداری

قسم خوردم جز عشق تو ، هیچ عشقی را به سراچه قلبم راه ندهم

اما فهمیدم که تو معنای عشق مرا از یاد برده ای

قسم خوردم از غم عشق تو دیوانه شوم و بمیرم

اما فهمیدم که حتی برای مردن هم خیلی دیر شده خیلی !

شاید هیچ وقت احساس مرا درک نکنی و عشق مرا نادیده بگیری

اما سوگند یک عاشق ، هرگز شکستنی نیست

پس باز هم قسم می خورم که هرگز و هرگز سوگندهایم را نشکنم

و تا پای جان عاشق بمانم و عاشق بمیرم



می دانم کوله ام سنگین و دلم غمگین است

اما تو دلواپس نباش...نیامدم که بمانم

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
عاشقانه.عشقولانه.عشق.رویایی

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...

 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری
قلب.قلب های زیبا.رویایی

دل من حوصله کن، داد زدن ممنوع است

کم بکن این گله، فریـاد زدن ممنوع است

بیـن این قـوم که هـر کـار ثوابی‌ست کباب

دل دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است

تیشه بر ریشه فرهـاد زدن شیـرین اسـت

حـرفی از پیشه فرهـاد زدن ممنـوع است

بیـن ایـن قـــوم که از باکـرگی تـرشیـدند

حرفی از حجــله و دامـاد زدن ممنوع اسـت

شادی از منظــر این قوم گناهی‌ست بزرگ

بـزن آهنگ، ولی شـــاد زدن ممنوع است

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد